پیوست "معنا" به "تفسیر" در متون حقوق بین الملل: نسبت معیارهای حقوقی با مفاهیم شناختی و انعکاس سیاسی

نوع مقاله : علمی- پژوهشی

نویسندگان

1 نویسنده مسئول، دانشیار حقوق عمومی و بین‌الملل، گروه حقوق عمومی و بین‌الملل، دانشکده حقوق و علوم سیاسی، دانشگاه قم، قم، ایران.

2 دکترای حقوق بین‌الملل، دانشکده علوم انسانی، دانشگاه آزاد اسلامی واحد قم، قم، ایران.

چکیده

بررسی‌ها نشان می‌دهد که نسبت‌های موجود میان متن و سند (زبان) در حقوق بین‌الملل با مؤلفه‌های غیرحقوقی ممکن است تفسیر مقررات و قواعد حقوقی بین‌المللی را متأثر کنند. کاربردی بودن ساختارهای غیرحقوقی (به‌ویژه متمایل به علوم‌شناختی) در مطالعه تولید و تفسیر متون در حقوق بین‌الملل نمایان می‌شود و از نظر محققینی همچون فیلیمور و واهلیچ[1] در این راستا، یقیناً معنا و تفسیر متأثر از آنها می‌شوند. تبیین نقاط مشترک میان رویکردهای حقوقی، شناختی و زبان‌شناختی در تفسیر یک متن در حقوق بین‌الملل حائز اهمیت است که فرایند بازگرداندن «معنا»، محدود به لفظ نمی‌شود بلکه فراتر از آن، تابع تحولات «ترجمه‌ای» است و همین امر، احتمال مداخله عناصر غیرحقوقی را افزایش می‌دهد. نتایج حاصل از پژوهش پیشِ روی نشان می‌دهد که جهت‌دهی‌شناختی ـ زبان‌شناختی به مقررات و قواعد حقوقی بین‌المللی خواه ـ ناخواه پدیده‌‌‌‌‌ای است که به وقوع می‌‌‌‌‌پیوندد و بالطبع، تفسیر و تأویل در سند حقوقی بین‌المللی را نیز متأثر می‌‌‌‌‌کند. در مقوله کلیشه‌‌‌‌‌های شناختی، به‌طور نمونه، بررسی می‌شود که کلیشه‌شناختی یا فریم چه اثری در شکل‌گیری گفتمان‌‌‌‌‌ها در حقوق بین‌الملل دارد و با ذکر مصادیق، به آثار تفسیری آن پرداخته می‌شود.

کلیدواژه‌ها


عنوان مقاله [English]

from meaning to interpretation of an instrument in international law: the links between legal criteria and political reflexions

نویسندگان [English]

  • Ali Mashadi 1
  • Seyed Mohammad Hossein Mirzadeh 2
1 Associate Professor, Public and International law, Department of, Public and International law, Faculty of of Law and Political Sciences, University of Qom, Qom, Iran.
2 Ph. D. in International Law, Faculty of Law and Political Sciences, Islamic Azad University, Qom, Iran.
چکیده [English]

Using examples of strategic language in interpretation of international law instruments, the authors demonstrate the usefulness of cognitive framing- pragmatics in studying legal interpretation. In order to do this, they draw some cognitive scholar studies like Wahlich and Fillmore. In cognitive framing, for instance, there is an ongoing debate on if there is any relationship between cognitive studies and international law texts or not. This paper unpacks this debate and shows how it can be employed to better explain interpretive processes in international law. Cognitive framing or strategic use of language have to do with how to comprehend the real meaning of structures and expressions. For instance, the term “liberalization” stands for “military intervention” or “security wall” is changed by simply “wall” under how languages of international law are used. The strategic use of language shows that one government could play with interlocutors, choosing positive frames but using negative positions and ways. Examples of such situations are too much in international law instruments and here, the authors are to be define and clarify these situations by some practical examples.

کلیدواژه‌ها [English]

  • international law
  • linguistics
  • interpretation. semantics. cognitive aspects

مقدمه

اصولاً تفسیر و تحلیل متن یا سند حقوقی بین المللی را باید از منظرهای مختلف بررسی کرد؛ یعنی باید آگاه بود که چنین فرایندی را صرفاً با اتکا بر فرضیات ابتدایی تفسیر نمی توان انجام داد. آن گونه که واضح است، بناست حقوق بین الملل گره گشای مسائل بین المللی باشد1و از سوی دیگر، سازندگان زبان حقوق بین الملل دیوان ها، مقامات مشورتی حقوقی و نهادهای دولتی هستند. به طور نمونه، صحبت از «جنگ علیه ترور»، «سرکوب کردن تروریسم»، «عدالت»، «حقوق بشر» و ... امروزه به نوعی تعیین دلالت هایی برای عبارات مزبور است که تفسیر آن نیاز به شناخت بسیاری از عناصر گفتمانی، کلامی و غیرکلامی دارد تا بتوان مقصود متکلم یا ارائه دهندة آن را فهمید.

به طور نمونه، در دوران جورج بوش عبارت «جنگ علیه ترور» تبدیل به یک اصطلاح سیاسی و حقوقی می شود حال آنکه محتویات درون آن بدون درنظر گرفتن مقصود متکلّم غیرممکن است و این مقصود متکلّم در زمان ریاست جمهوری بعدی یعنی اوباما رمزگشایی می شود:«شکنجه».2

ابعاد شناختی را می توان اثرگذار در نحوه قرائت و تفسیر یک سند حقوقی بین المللی دانست. به طور نمونه، استفاده از عبارات و اصطلاحاتی که برآمده از فرهنگ ها و سنت ها و عقاید هستند همراه می شوند با مفاهیمی که در اذهان مخاطبان مختص خود تصاویری ایجاد می کنند و بالطبع، این نگرش در تولید و انعقاد یک سند بین المللی نیز اثرگذار می شود. مثلاً، «امنیت ملی» هرچند عبارتی است که از آن به "National Security"، "Seguridad Nacional"، الا مِنَ القومی، La Securite National و ... به زبان های دیگر تعبیر می شود و ترجمه تحت الفظی آن با موفقیت نسبی همراه است لیکن از بعد محتوایی و دلالت های ضمنی، زمینه های فلسفی، شناختی و رسانه ای نیز مدنظر قرار می گیرد تا رویکردهای قاعده حقوقی بین المللی تعیین شوند.

ازآنجاکه موفقیت در تفسیر یک سند یا معاهده در حقوق بین الملل از مؤلفه های اصلی فهم و تسلط بر مناسبات امروز در صحنه بین المللی است، لازم است تا به تعریف و مصادیق مداخله مؤلفه های غیرحقوقی، همچون دانش شناختی و سواد رسانه ای در زمینه تفسیر متون در حقوق بین الملل پرداخته شود و با ذکر مصادیق کاربردی و مختصر، به اثبات وجود یک چنین رویکردی پرداخته شود.

۱- پیشینه پژوهشی و مبانی بحث

دانیکا سلسکویچ3(۱۹۷۸) در پژوهش خود تحت عنوان «ترجمه شفاهی کنفرانس های بین المللی» دریافته است در هر زبانی از زبان های رایج دنیا واژه ها و عباراتی وجود دارد که قابلیت ترجمه تحت الفظی ندارند. به عقیده وی، برگرداندن یک واژه یا عبارت از زبانی به زبان دیگر به ویژه در فرایند ترجمه شفاهی که از آن به تفسیر4یاد می شود، محصول فرایند سه وجهی گوش دادن (خواندن)، تحلیل کردن و تشریح کردن است. محل تلاقی یافته های زبان شناس و مترجم مزبور با دانش حقوق بین الملل، تبیین کننده نسبت میان دانش مطالعات شناختی ـ زبان شناختی با حقوق بین الملل است؛ یعنی ترجمه الفاظ، واژه ها و عبارات از زبانی به زبان دیگر درجهت برقراری ارتباط سازنده و با لحاظ این نکته که میان فرهنگ استفاده از واژه ها در یک جامعه با ترجمه و انعکاس رسانه ای آنها به مخاطبان جامعه دیگر، تمایز وجود دارد.5

آندره آ بیانچی6و همکاران (۲۰۱۵) در پژوهشی به «دخالت مؤلفه های شناختی ـ رسانه ای در تفسیر سند و متن در حقوق بین الملل» پرداخته اند. در اثر حدوداً ۵۰۰ صفحه ای مزبور که حاصل تلاش جمعی از نویسندگان علوم شناختی و حقوق بین الملل است، بحث می شود که تفسیر در حقوق بین الملل متأثر از مؤلفه های شناختی ـ رسانه ای نیز هست و صرفاً فهم حقوق دان بر مبنای اطلاعات حقوقی گره گشا نیست و برای اثبات این مهم نیز مصادیق روشنی ارائه می کنند. به طور نمونه، فیلیپ آلوت7ادعا می کند که یک معاهده را باید «یک عدم ِتوافق» دانست که به «واژه های نوشته شده» تنزل پیدا می کند؛ هرچند که خلاف آن نیز وجود داشته باشد. بر اساس اثر مزبور، بحث از تفسیر سند در حقوق بین الملل بدون درنظر گرفتن مؤلفه های حاکم بر مطالعات شناختی و نحوه انعکاس آنها در رسانه ها به نتیجه ای منتج نمی شود چون تفسیر، به بازی شبیه است که بازیگران بر اساس راهبردها، قدرت و قواعدی که در دست دارند تلاش می کنند بیشترین نفع را از آن خود کنند.

جنیفر اسمولکا8و بندیکت پیرکر9در سلسله مقالاتی میان سال های ۲۰۱۶ و ۲۰۱۷ این گونه مدعی شدند که تفسیر در حقوق بین الملل را باید با لحاظ ابعاد شناختی زبان شناسی یعنی پراگماتیک پیگیری نمود. آنها با استناد به آراء پائول گرایس و اسپربر و ویلسون، بحث می کنند که بُعد شناختی زبان را باید در تفسیر سند در حقوق بین الملل دخیل دانست و از آنها بهره برد. این دو محقق در صدد تبیین جایگاه ارتباط محور و شناخت محور زبان با دانش حقوق بین الملل هستند و برخاسته از نظر آقای یولف لیندرفالک10(۲۰۰۶) سعی دارند نسبت های میان مرجع لفظی از زمان تولید آن را با لحظه تفسیر آن تطبیق دهند و ازاین رو، تفسیر در لحظه انعقاد سند با تفسیر در لحظه تفسیر سند را دو مقوله مجزا اما به هم پیوسته تلقی می کنند.

به نظر می رسد نائل آمدن به یک یافته متقن نسبت به چگونگی تفسیر سند و متن در حقوق بین الملل برگرفته از پژوهش های پیشین مرتبط با این اثر منوط به واکاوی عناصر غیرحقوقی و محاسبه میزان دخالت آنها در فرایند تفسیر سند است و کلیدواژه های آن نیز متشکل هستند از دو عنصر «زبان» و «نحوه قرارگیری و انعکاس مفاهیم و معانی» که همگی در تفسیر متن بین المللی دخیل هستند.

۲- دخالت عناصر غیرحقوقی (شناختی) در شکل گیری رویکرد تفسیر اسناد

در بسیاری از موارد مشاهده می شود که سیاست مداران، دیپلمات ها و حقوق دانان بین المللی از «دست های نامرئی» برای رسیدن به اغراض خود بهره مند می شوند. ازاین روست که از عبارت «زبان با اهداف راهبردی» یاد می شود؛ یعنی تصمیمات آگاهانه ای اتخاذ شده است تا به روش های زبانی مختلف، آنها را به سمت هدف و غرض خود رهنمون سازد.11درواقع منظور از این نوع انعکاس وقایع، ایجاد ذهنیت های جدید یا جایگزین کردن ذهنیت های جدید به جای ذهنیت های قدیمی است. در یک چنین مواقعی، مفسر ناخودآگاه نسبت به اقدامات و کنشگری های واضع یا نویسنده اقناع یا توجیه می شود چون برخوردار از مجموعه ای از استدلال هاست.12از نمونه های نوع زبانی که در حوزة اغراض راهبردی دولت ها، حاکمیت ها و سازمان های بین المللی یاد می شود می توان به «حمایت بشردوستانه از غیرنظامیان» یاد کرد که در طول جنگ، با این عنوان جرایم دیگری ارتکاب می یابد. یا «قتل عام» در طول اقدامات نظامی در زمان موردِ نیاز که به «حمایت از کشور یک فرد در راستای حفظ صلح» یاد می شود.13

یعنی بنا، بر این است تا به اقدامات عینی، ذهنی و کنش های راهبردی در راستای منافع عناوینی اطلاق شود و ضمن جلب رضایت مفسرین و تودة مردم، اغراض حیاتی مرتبط با منافع نیز تأمین شود. رویکردی که مثال آن را می توان در مداخلات نظامی و غیرنظامی دولت ها در خاک دولت های دیگر مشاهده کرد. درمورد قضایای رواندا نیز یک چنین انعکاسی با هدف تغییر معادلات موردِ استفاده قرار می گیرد، جایی که عده ای از آن تحت عنوان «جنگ داخلی» و عده ای دیگر تحت عنوان «بحران»، «رنج های بشری»، «نسل زدایی»، «کشتار و قتل عام»، «وضع اضطراری حقوق بشر» و... یاد می کنند حال آنکه منازعات قومی و نژادی دخیل در ماجرا بوده است.14

لذا این گونه می توان نتیجه گیری کرد که هدف غایی زبان با اهداف شناختی این است که مخاطب و مفسر را به سمت منافعی سوق دهد که از پیش برای آنها برنامه ریزی شده است و تصمیم او را متأثر کند؛ یعنی اصولاً واضع و تنظیم کنندة آن زبان در پس عبارات و الفاظ، برای خود منافع و فوایدی را درنظر گرفته است که مفسر و مخاطب آن هم ناآگاهانه یا ناخودآگاه با جهت گیری های آن همراه می شود. واضح است که یک چنین معادله ای درمورد زبان حقوق بین الملل نیز صدق کند؛ یعنی واضع یا منعکس کننده وقایع، تأملی شناختی نسبت به وقایع داشته است و زبان حقوق بین الملل را با روش رسانه ای منتقل می کند تا تفاسیر و تصمیم ها را متأثر از نفوذ خود کند.

۲-۱- تفسیر شناختی حقوق بین الملل

در سال های اخیر، جامعه شناسان بر این عقیده استوار شده اند که اعمال نظریات مربوط به «کلیشه های شناختی» را باید در سیاق حقوق به ویژه تفسیر اسناد و متون حقوقی درنظر گرفت.15به عقیده این عده از نظریه پردازان، در فرایندهای ارتباطی، از میان احتمالات فراوان، آن دسته ای برگزیده می شوند که موردِ رضایت آنها هستند و همگی در یک راستا عمل می کنند. به دیگر سخن، «بناست این دسته از اطلاعات برای ارتباطات به فرد کمک کنند تا جایگزین ها را نیز موردِ ارزیابی قرار دهند».16معمولاً نقطة آغازین را «فروض معمول و رایج» تشکیل می دهند که گزینش آنها آشکارا صورت نمی گیرد.

از منظر لوهمان، گزاره ها در حقوق به نحوی باید تعیین شوند که احتمالات را بتوان در آن دخیل دانست. امری که می توان آن را در تصمیمات نیز درنظر گرفت؛ یعنی میان معانی ذهنی که مفسرین یک متن حقوقی ارائه می دهند و خاصیت قاعده مندی حقوق تعارضی به وجود نمی آید. از جمیع نظرات فوق این گونه برمی آید که زبان حقوق بین الملل را می توان از یک منظر جامعه شناختی نیز نگریست؛ جایی که تفسیر متن حقوقی همراه می شود با لحاظ وقایع جامعه شناختی هر جامعه و مبتنی است بر رویدادهای عینی که رخ می دهند لیکن نقش رسانه آنجایی نمود پیدا می کند که بناست روش یا کانال ارتباطی میان واضع قوانین و وقایع در حقوق بین الملل و مفسیرین و مخاطبین آن باشد. اینجا واضع قواعد و متون حقوق بین الملل به زبان های غیرفارسی تکلم می کند و می نویسد و آن را به زبان های غیرفارسی هم منعکس می کند؛ یعنی کانال ارتباطی میان فرستنده ـ گیرنده پیام، برخوردار از وجه مشترک نیست که همین امر بر صعوبت تفسیر نیز می افزاید.

۲-۲- زبان شناسی شناختی حقوق بین الملل

از منظر علوم شناختی می توان این گونه ارزیابی کرد که اصولاً تفسیر گزاره ها و زبان دستوری ـ تجویزی حقوق به ویژه حقوق بین الملل را بتوان بدون محدودیت و بنابر نگرش ها و شناخت ها تفسیر کرد؛ یعنی زبانی که در متن موردِ استفادة نویسنده قرار گرفته است با هدف و غرض خاص همراه است و می توان بنابر دانش فرضی و شناختی برای تفسیر آن نیز اقدام نمود. به طور نمونه، برای ارائة مثالی از زبان ممزوج با رویکردهای شناختی ـ رسانه ای در کلام بکر، می توان به «مجاورت» در ازای «شهرک سازی های غیرقانونی» سخن گفت.17جایی که عبارات و الفاظ به نحوی قرار می گیرند که از حیث قانونی و حقوقی توجیه کنندة اقدامات و کنشگری های برخی دولت ها، حکومت ها و رژیم ها باشد. لذا این مثال در حقوق بین الملل و زبان مرسوم آن امروزه رواج زیادی دارد. هرچند آراء دیوان بین المللی دادگستری علی الظاهر به طور مصرح و مصداقی نسبت به شناختی بودن مفاهیم موردِ بحث در حقوق بین الملل اشاره ای نداشته است لیکن با مرور برخی نظرات و آراء مشورتی می توان به صورت ضمنی منظور دیوان را هم راستا با پژوهش حاضر دانست. به طور نمونه، دیوان دائمی بین المللی دادگستری در رأی مشورتی صادرۀ خود راجع به کنوانسیون اشتغال شبانه بانوان و موضوع خدمات پستی لهستانی دانزیک اعلام می کند: «وقتی دیوان قادر است با لحاظ معانی متداول و طبیعی عبارات مقررات مندرج در یک معاهده، اثری از آن استخراج نماید، دیگر امکان تفسیر همین عبارات با لحاظ معانی جدید وجود ندارد».18مثال دیگری که می توان آن را به طور ضمنی تأکید دیوان بر عناصر شناختی تلقی کرد ولو اینکه در صدد محدود کردن اصول تفسیری در حقوق بین الملل است در قضیه صلاحیت های مجمع عمومی در «پذیرش عضو جدید»19و «معبد پره هابیر»20ملاحظه می شود. جایی که دیوان اعلام می کند: «دیوان ضروری می بیند اعلام کند که اولین تکلیف دادگاهی که او را صالح برای تفسیر و اعمال مقررات یک معاهده تشخیص داده اند این است تا تلاش کند به مقررات مزبور مبتنی بر «مفاهیم طبیعی و متداول آنها» اثری مترتب بداند. چنانچه عبارات مطروحه مشتمل بر معانی متداول و رایج هستند و در «سیاق» خود مفهومی منتقل می کنند، لذا نیازی به تحقیق و تفحص بیشتری نیست. این درحالی است که «معنای رایج عبارات» و «سیاق» دو مفهومی هستند که در دانش های زبان شناسی و علوم شناختی ریشه دارند و ازاین روست که ادعا می شود برای واکاوی تعاریف عبارات فوق باید با مراجعه به مبانی دانش های مطروحه، منظور نهایی دیوان را استخراج کرد. به دیگر سخن، صرف اتکاء بر معانی تحت اللفظی ترجمه شده را بر مبنای لکسیکون ها21(از منظر دانش تکواژشناسی و واژه شناسی) نمی توان گره گشا در امر تفسیر تلقی کرد بلکه ضروری است با ورود به مبانی دانش های مرتبط به واکاوی عبارات مدنظر دیوان همچون «سیاق عبارات» همت گمارد. نکته مهم تر این است که نحوه انعکاس رسانه ای همین آرا و نظرات دیوان های بین المللی نیز در تفسیر و تأویل متون دخیل می شوند و به ویژه جوامع غیر انگلیسی ـ فرانسوی زبان را متأثر می کنند.

۲-۳- تاکتیک های غیرحقوقی (شناختی) در تفسیر اسناد حقوقی بین المللی

نوع این پژوهش بر اساس اهداف ترسیم شده، مبتنی است بر گفتمان هایی که در دیوان بین المللی دادگستری و دکترین های حقوق بین الملل رایج است. به طور نمونه، در قضیۀ «عواقب حقوقی ساخت دیوار در سرزمین های فلسطین اشغالی»22در سال ۲۰۰۳، گزارشگر ویژه سازمان ملل متحد در حوزة حقوق بشر در سرزمین های اشغالی، آقای جان دوگارد23به وجود قدرت زبان رسانه ای و مؤلفه های شناختی در قضیة رژیم صهیونیستی ـ فلسطین اشاره می نماید:

«زبان ابزار قدرتمندی است. این یعنی اگر واژه ها را برای شرح یک وضعیت به خوبی انتخاب کنیم یا بالعکس چقدر از بعد روانی و شناختی در وضعیت مؤثر هستند. در سیاست معمولاً از حسن تعبیر استفاده می شود. درواقع امروز رژیم صهیونیستی در منطقة وست بانک درحال ساخت دیوار است. اصولاً انتخاب واژه ها و تعابیر برای این اقدام، عبارت از «دیوار حائل»، «حصار امنیتی»، «منطقة اتصالی» و ... در بازخورد آثار آن و تصمیمات اثرگذارند [...]».24

طرف فلسطینی مصر بر لحاظ عبارت «دیوار» است و طرف مقابل در صدد استفاده از عبارت «حصار امنیتی» است که درنهایت، رأی مشورتی دیوان مبتنی بر عبارت «دیوار حائل» قرار می گیرد که موجب واکنش مقامات رژیم صهیونیستی می شود. اعتراض این رژیم هم دلالت های ذهنی واژة «دیوار» است که درمورد «دیوار برلین» نیز صدق می کند، جایی که به سبب محبوس کردن مردم و جلوگیری از گریز آنها، دیواری بنا می شود. لذا به نظر می رسد تلاش دیپلماتیک و زبان شناختی دولت ها، رژیم ها و بازیگران بین المللی بر این است تا در گره های راهبردی گرفتار نشوند و برای همین منظور، در تلاش اند تا عبارات را مبتنی بر منظور خود استفاده کنند.

منازعات و اختلافات حول محور این عبارت میان رژیم صهیونیستی و برخی از مقامات فلسطینی در سازمان ملل متحد مبین اهمیت واژه ها و عبارات و کاربرد آنها برای بیان اغراض و سیاست ها است. ازآنجایی که اصولاً دیوارکشی از منظر فلسطینیان امری غیرقانونی است لذا تلاش بر این است تا مجمع عمومی و سپس، دیوان بین المللی دادگستری متقاعد شوند که بار منبعث از آن عبارت کاسته نشود و تداعی کننده این اقدام باشد. ازاین رو، استدلال های فلسطین در رأی مشورتی دیوان مدنظر قرار می گیرد و لفظ «دیوار حائل» به جای «مرز» یا «حصار امنیتی» رژیم صهیونیستی جایگزین می شود چراکه «حصار امنیتی» مدنظر رژیم صهیونیستی، تداعی کنندة «منطقه ای تحت حاکمیت اوست که حال تصمیم گرفته اند آنجا را حصار بکشند». ازاین روست که گفته می شود تفسیر متون و اسناد حقوقی بین المللی ذاتاً سیاسی است. لوترپاخت نیز اذعان می دارد: «این حقیقت را نمی توان نادیده گرفت که تمامی اختلافات در حقوق بین المللی «سیاسی» هستند و تنها در درجات و شدت و ضعف با یکدیگر تفاوت دارند».25لذا هرچند دیوان ها قصد حل وفصل اختلافات در عرصة بین المللی دارند لیکن باید آگاه بود همین محاکم نیز برای ارائة استدلال های خود ناگزیر هستند از واژه ها و لغت هایی استفاده کنند که معلوم نیست مُراد طرفین را برآورده کند و اینکه هیچ تفسیری از این لغات ارائه نشود تا درنهایت، به رفع اختلافات منتج شود. نمونه دیگر از این تاکتیک ها، رفتار جورج بوش، رئیس جمهور وقت آمریکا است. وی در افکار عمومی ایالات متحده تفکری شکل می دهد تحت عنوان «مبارزه با تروریسم» و بدین ترتیب، افکار عمومی آمریکا را با نیات خود همراه می سازد.26همین مفسر حقوق در روابط بین الملل در این باب اذعان می دارد: «درصورت عدم ِوجود کلیشه ها و چهارچوب های لفظی، هیچ سیاست مداری قادر به اقناع افکار برای آغاز جنگ و حمله نیست».27در همین راستا هم باید پذیرفت که «شکنجه» نیاز به پیش درآمد و مفهوم سازی از پیش دارد تا افکار را با خود همراه کند که این کلیشه و چهارچوب عبارت است از اطلاق عبارت «تکنیک ها یا فنون بازجویی».28همین فنون که از آنها در راستای «فنون بازجویی» یاد می شود شامل: شبیه سازی غرق شدن در آب، تغییرات ناگهانی و شدید دمای هوا، استمداد از ابزار و روش های آسیب روانی و جسمانی همچون وارد آوردن استرس و دیگر روش های مرتبط است.29این درحالی است که کنوانسیون «منع شکنجة» سازمان ملل متحد در ممنوعیت شکنجه و دیگر رفتارهای غیرانسانی، غیراخلاقی و آزاردهنده اعلام می دارد: «هرگونه اقدام تعمدی که منجر به درد یا رنج روانی یا جسمانی شدید یک فرد شود]...[ زمانی که این درد یا رنج را تحت نظر یا با رضایت یک کارگزار دولتی یا فرد دیگری وارد کنند که برخوردار از سمت رسمی (دولتی) است»30. گزارشگر ویژة سازمان ملل متحد در سال ۲۰۰۴ طی گزارش خود اذعان می دارد:«این یکی از چالش برانگیزترین مسائل در صحنة بین المللی است و نیاز به بررسی مجدّانه دارد؛ «آزادی بخش شما، تروریست من است،» که این نوع نگاه درحال افزایش و تکرار تحت عنوان «مبارزه با تروریسم» است، اینجا جنگ را تروریسم و رزمندگان جنگی را تروریست معرفی می کنند که بی شک موجب نتایج ناخوشایند و اثرگذاری در اعمال موفقیت آمیز قواعد حقوق بین الملل بشردوستانه در موقعیت های مربوط به خود می شود و از آن سو، هیچ نتیجة مثبتی هم بر مبارزة حقیقی با تروریسم ندارد»31. به طور نمونه، در حقوق بین الملل بشردوستانه از حیث حقوقی و تفسیر میان سه عبارت: «نیروهای مسلّح»، «نیروهای مسلّح معارض» و «دیگر گروه های مسلح سازماندهی شده» تفاوت وجود دارد32. این درحالی است که عبارت «تروریست» همچنان موردِ بررسی از منظر ابعاد و حدود و ثغور معنایی حقوقی است.33

بنابراین با مرور مطالب فوق الذکر می توان اشاره ای داشت به سخنان جیمز کرافورد34که در آکادمی لاهه راجع به حاکمیت حقوق بین الملل سخنرانی می کرد، اشاره ای داشت. او در سخنانش اعلام می کند: «حقوق بین الملل هم ابزار ارتباطات است و هم محدودیت، زبانی است که هم ممکن است باعث ادامة اختلافات شود و هم ممکن است مسبّب برطرف شدن اختلافات شود.»35

رونالد دورکین36معتقد است حقوق ”«عمیقاً و شدیداً سیاسی» است37که می توان این اظهارنظر را در تفسیر حقوقی نیز دخالت داد که بُعدی از ابعاد تفسیر شناختی نیز محسوب می شود. او معتقد است تفسیر متن و اسناد در حقوق بین الملل همچون بازرسی است که ارزش ذاتی حقوق منوط به مفسر آن می شود.38

نتیجه گیری

وجه مشترک زبان تخصصی حقوق بین الملل تلفیق دانش های زبان شناسی، مطالعات شناختی ـ رسانه ای و مبانی حقوقی بین المللی است؛ یعنی نویسندگان و متکلمین حقوق بین الملل که از زبان تخصصی آن بهره مند می شوند آگاهانه یا ناخودآگاه از مبانی علوم مزبور بهره مند شوند تا قادر باشند فهم و درک صحیحی از تحولات داشته باشند.

از همین روست که بنابر پیچیدگی های موجود در راه برگرداندن و تفسیر صحیح واژه ها، زبان شناسان و زبان دانان مطرح بین المللی همچون دانیکا سلسکویچ39اعتقاد دارند که اصولاً در مسئلۀ زبان و ترجمه، مواجه با تعداد پرشماری از واژه ها و کلماتی هستیم که عملاً قابلیت ترجمه لفظی و عینی به زبان های دیگر ندارند. چنانچه بپذیریم که حقوق بین الملل نیز همانند دیگر زبان های تخصصی، بهره مند از نوعی از انواع زبان های رایج و روزمره است که با کانال های ارتباطی انگلیسی ـ فرانسوی زبان تولید می شود، باید پذیرفت که واکاوی ـ تفسیر و تحلیل صحیح آن نیازمند شناخت هرچه بیشتر عناصر غیرحقوقی همچون عناصر شناختی ـ زبان شناختی و سنخ انعکاس رسانه ای آنها مبتنی بر نحوه قرارگیری واژه ها در جملات (نظام نحوی) است. یکی از اصلی ترین علل این ادعا نیز ابتنا تفسیر یک سند بین المللی بر ترجمه الفاظ، مفاهیم و واژه هاست. ترجمه از زبانی به زبان دیگر (چه در بُعد لفظی و چه در بُعد مفهومی) اقدامی زبان شناختی ـ شناختی محسوب می شود که به ویژه رویکردهای اتخاذی رسانه ها در بازپخش گفتمان های موجود در حقوق بین الملل نیز آن را متأثر می کند. برای فهم هرچه بهتر متون و اسناد حقوقی بین المللی، ضمن شناخت عناصر شناختی و گفتمانی حاکم بر روال دولت ها و مراجع حقوقی بین المللی، باید شناخت قابلِ توجهی از زبان مبدأ حقوق بین الملل وجود داشته باشد تا بدین ترتیب، ضمن تولید صحیح متون، در تفسیر نیز با آگاهی کامل عمل شود. در مواد ۳۱ و ۳۲ کنوانسیون وین حقوق معاهدات و همچنین، آراء برشمای شده دیوان بین المللی دادگستری در این اثر اشاره شد که عبارات مستعملی همچون «سیاق» و «معنای رایج عبارات» مفاهیمی هستند که در علوم دیگر همچون علوم شناختی و زبان شناسی دارای سابقه و ریشه های مفهومی هستند و حتی می توان رمزگشایی از معنای حقیقی آنها را نیز در گرو تعاریفشان در ذیل علوم مزبور قلمداد کرد؛ یعنی از این منظر، حقوق معاهدات و دیوان بین المللی دادگستری به نحوی غیرمستقیم به عناصری اشاره می کنند که ریشه در دیگر دانش ها دارند، ولو اینکه مستقیماً از زبان شناختی یا شناختی بودن آنها سخن به میان نمی آورند.

 


1. Tai-Heng Cheng, When International Law Works: Realistic Idealism After 9/11 and the Global Recession (Oxford: Oxford University Press, 2012), 4.

2. Martin Wahlisch, Interpretation in International Law: Cognitive Frames of Interpretation in International Law (Oxford: Oxford University Press, 2015), 331-351.

3. Danica Seleskovitxh

4. Interpretation

5. سیدمحمدحسین میرزاده، ترجمه شفاهی کنفرانس های بین المللی (تهران: انتشارات جنگل جاودانه)، ۱۳۹۷.

6. Andrea Bianchi

7. Philippe Alot

8. Jenifer Smolka

9. Benedict Pirker

10. Ulf Linderfalk

11., Ray Loveridge, “Institutional Theory,” in The Oxford Handbook of Strategy, Ed. David Faulkner and Andrew Cmpbell (Oxford: Oxford University Press , 2006), 138

12. Sarah Kaplan, “Framing Contests: Strategy Making Under Uncertainty,” Organization Science, 19(5) (2008): 729-752.

13. E. Estuar and the others, “Perspectives on Invasion in South and Southeast Asia,” in International Handbook of War, Eds. Kathleen Malley- Marrison, Andrea Mercurio and Gabriel Twose.(New York: Springer, 2013), 469.

14. Melissa Labonte, Human Rights and Humanitarian Norms, Strategic Framing, and Intervention: Lessons for Responsibility to Protect, (London: Routledge, 2013), 119.

15. Piet Strydom, “Contemporary European Cognitive Social Theory,” in Handbook of Contemporary European Social Theory, Ed. Gerald Delanty (London: Routledge, 2013), 218.

16. Niklas Luhman, Law as a Social System, (Oxford: Oxford Socio-Legal Studies, 2004), 31.

17. Mona Baker, Translation, Power and Conflict: A narrative Account, (London: Routledge, 2006), 127

18. رأی مشورتی دیوان دائمی بین المللی دادگستری در قضیه خدمات پستی لهستان ـ ۱۹۲۵- ۳۹.

19. دیوان بین المللی دادگستری، ۱۹۵۲، ۸.

20. دیوان بین المللی دادگستری، ۱۹۶۱، ۳۲

21. Lexicon

22. رأی مشورتی دیوان، گزارش ۲۰۰۴، ۱۳۶

23. John dugrard

24. گزارش گزارشگر «مسئلۀ حصارکشی رژیم صهیونیستی سرزمین های اشغالی» (ویژه سازمان ملل متحد در حقوق بشر، ۸ سپتامبر ۲۰۰۳).

2525. Harsch Lauterpacht, The Function of Law in the International Community, (Oxford: Oxford University Press, 2011), 163.

26. Wojtek Wolfe, Wining the War of Words: Selling the War on Terror from Afghanistan to Iraq, (London: Praeger Security International, 2009), 2.

27. Ibid.

28. Yuval Ginbar, Why not Torture Terrorists: Moral, Practical, and Legal Aspects of the Ticking Bomb Justification for Torture, (Oxford: Oxford University Press (OUP), 2010), 242.

29. Jason Ralph, Americas War on Terror: The State of 9/11 Exception from Bush to Obama, (Oxford: Oxford University Press: (OUP), 2013), 117.

30. Convention against torture […], article 1, 1984.

31. UNDOC E/ CN. 4/ Sub / 2004 / 40, 25 june 2004 [72].

32. P. Additional to the Geneva Conventions of 12 August 1949.

33. Ben Saul, Terrorism

34. James Crawford, Chance, Order, Change: The Course of International Law, (Leiden: Brill, 2014), 320

35. Ibid., 320.

36. Ronald Dowrkin

37. Ronald Dowrkin, “Law as Interpretation,” Critical Inquiry, 9(1) (1982): 60.

38. Joseph Raz, Between Authority and Interpretation: On the Theory of Law and Political Reason, (Oxford: Oxford University Press 2010), 103.

39. Danica Seleskovitch

 

 
الف) منابع فارسی
رأی مشورتی دیوان دائمی بین المللی دادگستری در قضیه خدمات پستی دانزیک لهستان، ۱۹۵۲، ۳۹.
رأی مشورتی دیوان، گزارش ۲۰۰۴، ۱۳۶
گزارش گزارشگر ویژه سازمان ملل متحد. «مسئلة حصارکشی اسرائیل سرزمین های اشغالی». سازمان ملل متحد، ۸ سپتامبر۲۰۰۳.
میرزاده، سیدمحمدحسین. ترجمه شفاهی کنفرانس های بین المللی. تهران: انتشارات جنگل جاودانه. ۱۳۹۷.
ب) منابع انگلیسی
Baker, Mona. Translation. Power and Conflict: A narrative Account. London: Routledge, 2006.
Cheng, Tain Heng. When International Law Works: Realistic Idealism After 11/9 and the Global Recession. Oxford: Oxford University Press: 2012.
Crawford, James. Chance, Order, Change: The Course of International Law. Leiden: Brill, 2014.
Dowrkin, Ronald. “Law as Interpretation.” Critical Inquiry, 9(1) (1982): 179-200.
Estuar, Ma Regina E., Nico A. Canoy, Sherri McCarthy, Ariel Stone, Tristyn Campbell, Megan Reif, Emily Mulloy, Ellora Puri, and Jas Jaafar, “Perspectives on Invasion in South and Southeast Asia.” in International Handbook of War (Peace Psychology Book Series), edited by Kathleen Malley- Marrison, Andrea Mercurio and Gabriel Twose, 467-486. New York, NY, 2012.
Ginbar, Yuval, Why not Torture Terrorists: Moral, Practical, and Legal Aspects of the Ticking Bomb Justification for Torture. Oxford: Oxford University Press (OUP), 2010.
Kaplan, Sarah, “Framing Contests: Strategy Making Under Uncertainty.” Organization Science, 19(5) (2008): 729-752.
Labonte, Melissa, Human Rights and Humanitarian Norms, Strategic Framing, and Intervention: Lessons for Responsibility to Protect. 1st Ed. London: Routledge, 2013.
Lauterpacht, Harsch. The Function of Law in the International Community. Oxford: Oxford University Press, 2011.
Loveridge, Ray. “Institutional Theory.” In The Oxford Handbook of Strategy, edited by David Faulkner and Andrew Cmpbell. Oxford: Oxford University Press, 2006.
Luhman, Niklas. Law as a Social System. Oxford: Oxford Socio-Legal Studies, 2004.
Ralph, Jason. Americas War on Terror: The State of 9/11 Exception from Bush to Obama. Oxford: Oxford University Press (OUP), 2013.
Raz, Joseph. Between Authority and Interpretation: On the Theory of Law and Political Reason. Oxford: Oxford University Press, 2010.
Strydom, Piet. “Contemporary European Cognitive Social Theory.” In Handbook of Contemporary European Social Theory. Ed. Gerald Delanty. London: Routledge, 2013.
Wahlisch, Martin. Interpretation in International Law: Cognitive Frames of Interpretation in International Law. 1nd Ed. Oxford: Oxford University Press, 2015.
Wolfe, Wojtek. Wining the War of Words: Selling the War on Terror from Afghanistan to Iraq. London: Praeger Security International, 2008.